Friday, November 9, 2007

لطیفه

قزوینی تابستان از بغداد می آمد ، گفتند: آنجا چه می کردی ؟ گفت: عرق
***
درویشی گیوه در پا نماز می گزارد. دزدی طمع در گیوۀ او بست گفت: با گیوه نماز نباشد درویش دریافت گفت: اگر نماز نباشد گیوه باشد
***
واعظی بر سر منبری گفت : هر گاه بنده ای مست میرد، مست دفن شود و مست سر از گور بر آورد. خراسانی در پای منبر بود گفت : به خدا آن شرابی است که یک شیشۀ آن به صد دینار می ارزد
از کلیات عبید زاکانی

No comments: