جوانی بر اثر فشار عزوبت با خود اندیشید:"بی خبر به حمام زنانه در آمده لعبتی را تصرف خواهم کرد.بی گمان مرا نزد حاکم خواهند برد و او مرا به زندان خواهد افکند یا به تازیانه خوردنم حکم خواهد داد.و تحمل آن هر دو به رفع این خار خارِ بی بهرگی می ارزد!"
باری اندیشه ئی چنین را به کار بست،و چنان که پیش بینی کرده بود او را گرفته نزد حاکم بردند؛و حاکم که از شلتاق او آگاه شد فرمان داد درجای گردنش بزنند.گناهکار که این حکم را شنید حیرت زده گفت:دیگر این یکی را نخوانده بودم!حاکم پرسید:-از این سخن چه منظور داری؟ ماجرای خود باز گفت.حاکم بسیار بخندید و از خون او در گذشت.
***
نادر قلی بودن،پول خواستن
گردن کلفت و ستمگر بودن و باج خواستن:"چاره ئی نیست،طرف نادرقلی است،پول می خواهد.جرأت داری بگو نمی دهم!"
اشاره بر واقعۀ تاریخی است:
نادرشاه پس از فتح هند و هنگامی که دیگر براستی هندیان را از طمع سیری ناپذیر او کارد به استخوان رسیده بود،روزی در دهلی بر دیواری کتیبه ئی دید که پیش از آن نبود.از منشی خود میرزا مهدی پرسید:-آن نوشته چیست؟
میرزا مهدی خواند و گفت:- نوشته اند که"ای نادر! اگر خدائی محتاج بنده ای؛و اگر شاهی نیازمند رعیتی.امّا با این همه ستم که بر ما روا می داری در هند تنابنده ئی به جا نخواهد ماند." نادر گفت: - بگو آنجا در پاسخ بنویسند:"مرا این حرف ها که خدایم یا شاهم حالی نمی شود،نادرقلیم پول می خواهم!"
به نقل از کتاب کوچه-احمد شاملو
باری اندیشه ئی چنین را به کار بست،و چنان که پیش بینی کرده بود او را گرفته نزد حاکم بردند؛و حاکم که از شلتاق او آگاه شد فرمان داد درجای گردنش بزنند.گناهکار که این حکم را شنید حیرت زده گفت:دیگر این یکی را نخوانده بودم!حاکم پرسید:-از این سخن چه منظور داری؟ ماجرای خود باز گفت.حاکم بسیار بخندید و از خون او در گذشت.
***
نادر قلی بودن،پول خواستن
گردن کلفت و ستمگر بودن و باج خواستن:"چاره ئی نیست،طرف نادرقلی است،پول می خواهد.جرأت داری بگو نمی دهم!"
اشاره بر واقعۀ تاریخی است:
نادرشاه پس از فتح هند و هنگامی که دیگر براستی هندیان را از طمع سیری ناپذیر او کارد به استخوان رسیده بود،روزی در دهلی بر دیواری کتیبه ئی دید که پیش از آن نبود.از منشی خود میرزا مهدی پرسید:-آن نوشته چیست؟
میرزا مهدی خواند و گفت:- نوشته اند که"ای نادر! اگر خدائی محتاج بنده ای؛و اگر شاهی نیازمند رعیتی.امّا با این همه ستم که بر ما روا می داری در هند تنابنده ئی به جا نخواهد ماند." نادر گفت: - بگو آنجا در پاسخ بنویسند:"مرا این حرف ها که خدایم یا شاهم حالی نمی شود،نادرقلیم پول می خواهم!"
به نقل از کتاب کوچه-احمد شاملو
No comments:
Post a Comment