Thursday, November 1, 2007

عمرو و لیث و حمل اسباب آشپزخانه


گویند،در روز گرفتاری عمرو بر زمین نشسته و یکی از سپاهیان در ظرفی که غذای اسبان را ترتیب می دادند،به جهت وی غذایی می پخت، سگی سر در آن کرده و به سبب تنگی دهن ظرف نتوانست سر بیرون کند،از این جهت متوحش شده با ظرف غذا گریخت. چون این صورت مشاهده عمرو افتاد قاه قاه خندیدن گرفت. یکی از قراولان سبب آن خنده پرسید،گفت:امروز صبح ناظر کارخانه شکایت داشت که سیصد شتر به جهت حمل اسباب آشپزخانه کفایت نمی کند،و حالا سگی به آسانی حمل و نقل اسباب کارخانه و غذای مرا با هم می کند.

به نقل از کتاب تاریخ کامل ایران- سر جان ملکم- ترجمه میرزا اسماعیل حیرت-ص179.

No comments: